گونتر والراف و نگاه دایمش به "اعماق"
۱۳۸۶ مرداد ۲۶, جمعهدویچه وله: آقای والراف، چه حکمی درباره شما، از همه بیشتر شما را از کوره به در برده است؟
گونتر والراف: اوه، باید کلی فکر کنم، چون تا به حال بد و بیراههای زیادی شنیدهام. میتوانم بگویم که بعضی از این خصومتها حتا بد هم نیستند. وقتی شروع به تعریف و تمجید از من میکنند، این سؤال برایم پیش میآید که آیا میخواهند من را زیر نفوذ خودشان ببرند؟ یعنی هنگامی که روزنامه "بیلد" به من لقب "قلم شرارت" میدهد، احساس میکنم که مقامم بالا رفته است. البته این قضیه روی دیگری هم دارد؛ مثلاً الان که روزنامه "دی ولت" به خاطر پیشنهاد جدید من درباره خواندن کتاب "آیات شیطانی" در مسجد و بحث کردن در مورد آن، مقالهاش را با عبارت "احترام به والراف" شروع میکند، کمی مردد میشوم و از خودم میپرسم، در این مورد اشتباهی از من سر زده؟
دویچه وله: یعنی منظورتان دشمنان واقعی هستند. شما زمانی به شهرت رسیدید که تشخیص دشمنان واقعی از غیر واقعی کمی آسانتر بود، یعنی در دهه ۷۰ و ۸۰. حالا دشمنان شما چه کسانی هستند؟
من همیشه دشمنان واحدی ندارم. آرزو میکنم که آنها هم بالاخره یک زمانی متمدنتر و آزادمنشتر شوند. من به تغییر و تحول معتقدم، نه تنها در انسانها، بلکه همچنین در ساختارهای اجتماعی. اگر روزنامهای مثل "BiöldBILD" که انسانها را تحقیر میکند و از آن حتا هنوز هم میتوان به عنوان ارگان اصلی هتک حرمت نام برد، در یک محیط اجتماعی دیگری منتشر میشد، شاید میتوانست جور دیگری توسعه پیدا کند و دستکم از این همه پرخاشگری دست بردارد. البته این همیشه به آدمها هم بستگی دارد، اینکه مثلاً در حال حاضر چه کسی سردبیر روزنامه است؟ به هر حال، من دشمن همیشگی ندارم. گذشته از آن از دشمن هم حرف نمیزنم بلکه از مخالفان صحبت میکنم. نفرت، احساسی است که من به کلی فاقد آنم. من از هیچ آدمی نفرت ندارم.
دویچه وله: به نظر شما "شهامت مدنی" یعنی چه؟
من فکر میکنم که "شهامت مدنی" باید به مثابه رشته اجباری در مدارس، آموزانده و تمرین و تجربه شود. به جای ارزشهای خاصی مثل پشتکار یا وقتشناسی که در پس زمینه قرار دارند. به نظر من بهتر است که در آلمان به جای آنها، روی شهامت مدنی کار کنند. یعنی به بچهها در مدرسه احترام گذاشتن به فرهنگها و شیوههای دیگر زندگی و همینطور احترام به اقلیتها یاد داده شوند و بچهها از این ارزشها دفاع کنند و حتا اگر لازم بود، در پیاده کردن این ارزشها خطر هم بکنند. من آرزوی یک چنین چیزی را دارم. به همین دلیل هم اغلب به مدارس و در حال حاضر مدارس شرق آلمان، میروم. در سالهای اخیر تقریباً در ۱۰۰ جلسه بحث و گفتگو، در جاهایی که راستگرایان افراطی حضور قابل توجهی داشتند، شرکت کردهام. در این جلسات ما تمرین دموکراسی کردیم که حتا به تغییر فکر و برداشت هم انجامیده است.
دویچه وله: کتاب شما با نام Ganz unten(پایین پایین / دراعماق) در سال ۱۹۸۵ با استقبال بسیار خوبی مواجه شد، کتابی که شما برای نوشتن آن به مدت دو سال به شکل یک کارگر ترک درآمدید. بنابر نظر یکی از منتقدان، این برای نخستین بار بود که آلمانیها متوجه شدند که موضوع به آدمهایی برمیگردد که در اینجا به عنوان کارگران خارجی، در ازای حقوقی ناچیز در کارخانهها جان میکَنند و- همانطور که شما نوشتهاید- با آنها مثل آشغال رفتار میشود. آیا امروزه ترکها و کسانی که از کشورهای دیگر به آلمان میآیند کمتر مورد تبعیض نژادی قرار میگیرند؟
اندکی تغییر به وجود آمده. از این نظر باید یک کتاب مخفی جدید نوشت. از لحاظ سنی دیگر حالا این کار از من بر نمیآید. اگرچه میتوانم دوباره به کمک یک گریمور و فعالیتهای ورزشی، خودم را ۱۴ سال جوانتر نشان بدهم و یک بار دیگر در یک کارخانه مشغول به کار شوم. اما باید یک کار اصولی صورت بگیرد. امروز دیگر تنها کارگران ترک نیستند که در طبقات پایین اجتماع قرار دارند، کارگران اروپای شرقی هم به آنها اضافه شدهاند؛ رومانیاییها و لهستانیهایی که کارگر ساختمانیاند. اگر ما زمانی در ازای یک ساعت کار، ۶ تا ۸ مارک دستمزد میگرفتیم، آنها تنها ۲ یورو دریافت میکنند. از هر سه کارگر، یکی تماماً غیر قانونی یا نیمه قانونی کار میکند. با آنها واقعاً مثل کالا رفتار میشود...حتا با آلمانیها هم این طور رفتار میشود، مثل آلمانیهایی که از شرق میآیند و برای مدت طولانی بیکار بودهاند. تبعیض نژادی بستگی به این ندارد که شما از کجا آمدهاید بلکه به وضعیت اجتماعی آدم برمیگردد. در این زمینه ما روابط و مناسبات به اصطلاح جهان سومی را در آلمان خوب پیاده کردهایم.
دویچه وله: شما به زودی میخواهید دوباره در یک کارخانه کار کنید. در حال حاضر چنین گزارشهایی که بر اساس تجربههای شخصی هستند به یکی از برنامههای استاندارد رسانهها تبدیل شدهاند و دیگر به چسباندن ریش مصنوعی نیازی نیست. آیا تاریخ مصرف "گزارشگری افشاگرانه" در زمانی که همه چیز داوطلبانه فاش میشوند، مثل سایت یوتوب، به سر نیامده است؟
تازگیها من به موردی برخوردم که خلاف این نظر را ثابت میکند و بسیار هم متعجب شدم. مدت کوتاهی را که در دو مرکز بازاریابی تلفنی گذراندم، که سیاستمداران هم نسبت به آن واکنش نشان دادند و اتحادیهها هم به هول و تکان افتادند. ببینید، چیزی که خود آدم از نزدیک آن را تجربه کرده، مسلماً از قدرت بیان و اثبات بیشتری برخوردار است، تا موقعی که فقط یک نگاهی از بیرون به قضیه داشته باشیم. به خاطر همین هم هست که من معتقدم، لازم است تا آدمهای بیشتری شخصاً این تجربهها را داشته باشند.
Ramón Garcia-Ziemsen / کیمیا